رو قلب ما نوشته جواد سلطان عشقه
en los corazones había estado escrito: javad es señor de amor
      ::یه اپ قدیمی و جامونده از 10 خرداد::
  یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶ (۱۱:۴۴ ق.ظ)
سلام خوبین؟
شرمنده یه مدت نبودم
مطلبایین رو من بعد از 10 خرداد به مرور زمان نوشتم تا کامل شده
یه قصه ست از دلتنگی من برای یه امید از دست رفته یه قصه برای یک سال اشک...

اين يک غمنامه است غمنامه اي براي يک عاشق که معشوقش را بي دليل دار زدند اين يک خاطره ست از لحظاتي که تا هنوز ادامه دارد
همه چيز از ابتداي نيم فصل ليگ ششم شروع شد زماني که همدانيها و مسئولان پاس در تدارک يک قتل بودند قتل يک عشق بزرگ قتل يک قهرمان شايد شبيه تختي! قتل يک اميد براي دوباره قهرماني در اسيا قتل خنده بر لب پاسيها...
هيچ کس نمي دانست چه اينده اي در مقابل قهرمان اسياست و قهرمان اسيا هفته ها رو سپري کرد تا 8 خرداد از راه رسيد روزيکه واگذاري پاس علني شد...
اما من از صبح 10 خرداد اين خبر دردناک را شنيدم
ان روز امتحان شیمی داشتم مثل همیشه صبح زود بیدار شدم تا اول اخبار ورزشی شبکه ی خبر را ببینم بعد به مدرسه بروم . صبحی که من بد جور شکستم تا جاييکه هنوز نتوانستم کمر راست کنم صبحي که شوم ترين صبح عمرم بود
من حس ششمی قوی دارم حس بدی داشتم فکر می کردم باید حتما این اخبار را گوش کنم با اینکه پدرم در کوچه منتظرم بود و مدام بوق می زد اما من جلوی تلویزیون بودم خوب به ياد دارم اين خاطره را هر لحظه مرور مي کنم بابک بابان خبرها را می خواند چند تا از اخبار را خواند اما چیز نگران کننده ای وجود نداشت کم کم دلم آرام می گرفت. ناگهان مجري با حالتي غمگین گويي خبري بد مثل فوت يک قهرمان ملی را می خواند (با این تفاوت که در اخر نگفت روحش شاد و راهش پر رهرو! ) اعلام کرد: امتیاز تیم فوتبال پاس تهران در راستای اهداف فدراسیون تربیت بدنی خصوصی سازی باشگاهها به موسسه ی خصوصیه شهدای الوند همدان واگذار شد
درست یادم است که بعد یک لنگه از ابروهايش را بالا انداخت و شاید توي دلش غمگین شد! یه لحظه به گوشهايم شک کردم اما وقتی قهقهه برادرم را شنیدم که لای خنده هايش می گفت بفرما اینم تیمت! مطمئن شدم بقیه اخبار را نشنیدم فقط صدای خودم را که از تو شکستم. مگر مي توانند به همين سادگي با يک امضا يک تيم ريشه دار را نابود کنند مگر ايران چند بار قهرمان ليگ قهرمانان اسيا شده که به اين سادگي يک قهرمان را مي کشند مگر ...
دیگر هیچ چیزی نمی شنیدم هیچ حسی نداشتم بهت زده شده بودم یک حس عجیب اما آشنا شبيه حسی که بعد بازی الوحده دور برگشت داشتم ان شب هم مثل حالا فقط به شیشه تلویزیون زل می زدم. حتی نمی تونستم گریه کنم خشک شده بودم لحظه اي بعد فکر کردم شاید يک شایعه یا يک شوخی مسخره است اما بعد فکر کردم یعنی صدا سیما اينقدر بی در و پیکر است که هر شایعه ای را پخش کند؟!
با خودم گفتم بعد امتحان به اینترنت می روم و راست و دروغ قضیه را در می آورم نه امکان ندارد از قهرمان اسيا به اين سادگي بگذرند! و کمي به خودم اميد دادم
 سر جلسه امتحان به تنها چیزی که فکر می کردم سوالات بود
بعد از امتحان خیلی زود به خانه برگشتم تو سایت باشگاه که هیچی نبود! توي سایتهای خبری دیگه یک چیزهايی بود فقط از خودم مي پرسيدم چرا؟ پاس که قهرمان اسيا بود ... پاس پارسال نايب قهرمان ليگ بود پاس يک افتخار بود
تا یک هفته بعد حتی گریه نمی کردم فقط می سوختم و می ساختم باور نمي کردم شايد هنوز هم گاهي فراموش مي کنم که پاسي نيست چند وقت پيش که رتبه ي سپاهان را در اسيا اعلام کردند با خود گفتم فردا به سايت اي اف سي مي روم و رتبه ي جديد پاس را نگاه مي کنم با خودم گفتم چرا رتبه ي پاس را اعلام نشد؟ اين سوال مسخره را از برادرم پرسيدم که با خنده گفت رتبه ي پاس همدان؟؟؟!!!
 نمی دانستم چه کار کنم حتی اوقاتي به این فکر می کردم که به تهران بروم جلوی ساختمان سازمان تربیت بدنی خودم رو حلق آویز کنم! و اینطوری مثلا جلوی واگذاري پاس را بگیرم اما بعد فکر کردم آقایان محترم به تنها چیزی که فکر می کنند احساسات جوان ها است با خود کشی هیچ چیزی تغییر نمی کرد
عقلم به جایی نمی رسید احساس مي کردم گم شدم دنيا عجب بي پاس وحشت اميز بود!  
با ديوانگي فاصله اي نداشتم مگر ديوانه ها چطور ديوانه شدند انها هم روزي دم از عقل مي زدند ! هر لحظه فکری می کردم گويي در بياباني بي پايان بودم که هر سو فقط خاطراتي از يک عشق ميدرخشيد  نمی دانستم چه کار کنم موهای شقیقه ام در ان 1 م سفید شده بود خیلی عجیب بود بعدا از خواهرم شنیدم که سفید شدن مو منشا عصبی دارد!
 تا اینکه اخبار ورزشی شبکه سه اعلام کرد:سایت فیفا اعلام کرده است اگر پاس وگذار بشود فوتبال ایران در خطر تعلیق قرار می گیرد از خوشحالی بال در می آوردم! يعني دوباره ...
نماز شکر خواندم دوباره ايمان اوردم کسي صداي گريه هاي شبانه ام را شنيده من دوباره زنده شدم
 البته از این خوشحال نبودم که فوتبال ایران تعلیق مي شود از این خوشحال بودم که شاید پاس را دوباره پس بدهند اما خوشالي من به ساعاتي بيش نيانجاميد کاش ان شب مي مردم و در اين خيال که پاس باز مي گردد از اين همه غم رها مي شدم  روز بعد فیفا اعلام کرد که با انتقال پاس مخالفت نکرده است و ان عکسی که از سایت فیفا در خبرگذاریها پخش شده تقلبی بوده است! امیدم نا امید شد قلبم عميقا شکسته بود
 خدايا من هنوز خيلي جوانم براي اين همه غم . اسمان ! چه کردم که کمر به نابودي دختري 17 ساله بسته اي؟  در دلم از کسی که این کار را کرده بود تشکر کردم او باعث شد یک شب بدون گریه بخوابم یک شب آرامش داشته باشم



دلم می خواست برای یک دقیقه هم که شده بازی پاس با استقلال را ببینم زيرا بازیهای پاس با اس اس همیشه جذاب بود هميشه جذاب است حتي حالا که من در خيالم تيم پاس را دوباره مي بينم و دوباره چمن دستگردي که ديوانه ام مي کند...
چيزي که اتش به جانم مي زد اين حرکت توهين اميز مسئولين شهداي الوند بود انها اعلام کردند براي حفظ ارزشهاي پاس(!!!) که در سطح اسيا شناخته شده است نام تيم شهداي الوند را به پاس همدان تغيير مي دهند!!! اما واقعا قهرمان اسيا تنها يک اسم بود؟؟ اقايان همداني شما تنها امتياز حضور در ليگ برتر را خريديد اما کاپها مدالها افتخارها يادمانها ستاره ها را چه؟ ان را هم مي خريد؟ اما کمتر کسي به اين موضوع فکر کرد و خيلي ها اين حرکت را ستودند و اين توهين من را بيش از پيش غمگين کرد!
 چقدر خاطرات پاس دور بود گويي هزاران سال پيش بود که پاس من قهرمان ليگ برتر شده بود...
گاهي فکر مي کردم شايد از ابتدا پاسي وجود نداشته و اين روياهاي سبز زاييده ي خيالات بيمار گونه ي من است.
دیگه هیچ چیز جذاب نبود گاهی فکر می کردم دنیای بدون پاس ارزش ماندن دارد؟ واقعا ديگر چه مي خواستم؟ کاش هرگز نبودم...
مطمئنا اگر این بلا سر پرسپولیس یا استقلال می امد کشور به آشوب کشیده می شد اما بعد واگذاری پاس هیچ چیزی تغییر نکرد دنیا هنوز پا بر جا بود و بد تر از همه من هنوز زنده بودم
وقتی هوادارني از پرسپولیس یا آبی را می بینم که از تیم محبوبش می گويد یا براي تیم محبوبش فریاد می کشد می روم به فکر و خیال، روزهايي که خيلي از ان نگذشته به یاد روزهايي می افتم که با یک گل تا عرش می رفتم اما حالا خیلی وقت است این حس را ندارم گاهی به قرمزها یا آبیها می گويم برای تیم محبوبت بلند تر فریاد بکش چون ممکن سال دیگر همين موقع تیمي وجود نداشته باشد! حالا که هست قدر تک تک ثانیه ها رو بدانيد تا مثل من حسرت این روزها رو نخورید! 
من همیشه این آرزو رو داشتم که روزي در ورزشگاه دستگردي باشم و بازی پاس را از نزدیک ببینم اما حالا من فقط چند يادمان دارم که گاه شبها آرامش قلب زخمي من است این تنها چیزی است که از 43 سال قدمت ماند.
لای گریه هايم می گفتم آخر چرا پاس ؟ چرا چیزهایی که عاشقانه دوست دارم را ازمن میگیرند؟ اما لحظه اي بعد  به خود نهیب می زدم یادت رفت تو یک دختری؟ دخترها حق ندارن تیمی رو دوست داشته باشن پس گریه نکن وانمود کن هیچ وقت پاسی وجود نداشته و بگو پاس را فراموش کرده اي در حالي که هنوز کابوس 10 خرداد رهايت نمي کند در حالي که هنوز هم اميد داري به يک 10 خرداد ديگر که شايد معجزه گونه بازگردد در حاليکه اشک مي ريزي دختر جان بخند اين يک قانون است
اما من واقعا نمی توانستم عمرم را فراموش کنم کودکیم را نوجوونیم را و خودم را... چگونه از ياد ببرم دنياي سياه من هنوز مپل تو فراموشکار نشدم اري هنوز به ياد دارم فاتح اسيا را قهرمان ايران را و اين يادمانهاي کهنه دمي رهايم نخواهد کرد
بلاخره پاس 40 سال مزاحم قهرمانی قرمز و آبی بود پاس قربانی شد تا خوش خدمتیه دولت نهم به قشر محروم نشان داده شود پاس بي گناهي بود که هيچ دادگاهي حتي او را به عنوان متهم قبول نکرد و بي گناه به دار کشيده شد...
شاید خیلی از همدانيها با امدن تیم شهدای الوند به لیگ احساس گمشده ی من را دارند اما حق این نبود که براي شادی ديگران غم را به من بدهند
تنها چیزی که کمي مرهم دلم مي شود مصاحبه های بازیکنان پاس سابق بود حس می کردم انها هم همدرد من هستند انها مي فهمند غريب شدن در وطن يعني چه اما واقعا هیچ کس مثل من گریه نکرد و غصه نخورد من خیلی تنها بودم تنها تر از هميشه نفرين  به دنیایی که پاس را نداشته باشد
حتي فردوسی پور که فکر می کردم آدم نترسی است و براي گفتن حقايقي که ديگران تحمل شنيدنش را ندارند باکي ندارد بزدل جلوه کرد در يک برنامه خیلی کوتاه درمورد واگذاری پاس حرف زد و گفت در برنامه ی بعدی مفصلا صحبت می شود اما پاس،قهرمان آسیا،افتخار ایران،تیم بازیکن ساز ارزش نیم ساعت را نداشت! برنامه ی نود وقت نداشت در موردش حرف بزند و اين کاملا قابل درک است زيرا دعوای فلان بازیکن آبی با فلان مربی ارزش ساعتها بحث را دارد چه کسي به پاس اهميت مي دهد وقتي دو تيم جنجالي ابي و قرمز در پايتخت هستند
البته گمان می کنم عادل از تهدید مدیر موسسه الوند ترسید!
شبی که اولین هفته ی لیگ شروع شد تا آخر شب گريستم امیدم به کل نابود شد هیچ راه بازگشتی نبود...اما ان شب به این فکر کردم اگر بازیکنان سابق پاس حرفشان را مبني بر ساخت دوباره ي يک پاس جديد عملي کنند و همه ي چیزهای ویران شده را از نو بسازند (اما باز هم اين همان قهرمانا سيا خواهد بود؟) اين خيال کودکانه کمي ارامم کرد شعر زير را ميان گريه هايم سرودم 
حتی تصورش مرگ است روزی ز قهرمان جدا گردم
شاید دروغ است مردنش من تا سحر خدا خدا کردم
امشب دگر امید دیدارت از هر چه ارزوست جدا کردم
با من بگو هنوز زنده ای من از ته دلم تورا صدا کردم
من اشک ریختم او ندید من آسمان زمین بردم و غوغا کردم
ای پاس قهرمان جاویدان بعد از تو عشق را رها کردم
یکی از دوستان می گفت چرا براي چيزي  غصه می خوری که حتي وجود ندارد تو پاس همدان رو دوست داشته باش مثل سابق چه فرقی داره؟ اگه ناراحتی که بازیکناش رفتن تو نباید ناراحت باشی همین انصاریان نماد تعصب قرمزها بود اما حالا رفته استقلال یا فراز فاطمی من گفتم آخه چه وجه تشابهی بین تیم شهدای الوند و پاس هست؟تو از هیئت مدیره ش بگیر برو تا بازیکن و مربی و ورزشگاه و اسم تیم و رنگ پیراهنش عوض شده مثه اینه که به من بگی برو طرفدار تیم قيلينقولا ي سواحل کشف نشده ي قالامقولوم بشو و به خودت تلقین کن این پاسه این پاسه اگه فقط چند تا بازیکن عوض می شد که من غمی نداشتم این خیلی طبیعیه که بازیکنا با تمام ادعاهاشون از تیمشون جدا شن اما از پاس چی مونده؟ دوستم دیگر چیزی نگفت فقط سرش را تکون داد یعنی اینکه آره حق با توست
خیلی راحت دلخوشی کوچک من را کشتند و من حس می کنم دنیا خیلی زشت شده من این دنیا را دوست ندارم من آسمان را دوست ندارم من حتی دوست داشتن را ديگر دوست ندارم روزگاري نه خيلي بعيد بهانه ي عاشقي من بود
در برنامه ی نود با بگوویچ مصاحبه کردند و او از احساسات همدانیها گفت و در مورد یک پسر بچه که به وینگو گفته شهدای الوند عشق من است! فقط گریه می کردم و گوش می دادم شنیدم که با مرگ تیم محبوبم کلی عشق بدنیا اومده, قبول تولدشان مبارک! من عشقم را از دست دادم براي اینکه ديگران عاشق بشوند کاش من هم به پاس  مي مردم!


حتي هنوز که يک سال از واگذاري پاس مي گذرد باور نمی کنم که پاس نيست گاهی فکر می کنم دارم خواب می بینم اما چرا از خواب بیدار نمی شوم ؟! چرا این خواب اینقدر واقعي است؟ چرا در خوابم درد را حس می کنم؟ چرا خيسي اشکهايم را حس مي کنم؟
پاس مال شما, اما ايا می توانم رویای پاس را داشته باشم؟ می توانم گاهی خواب ببینم که با پیراهن پاس گل می زنم؟ ايا هنوز اجازه ي عاشقي دارم؟
چند وقت پیش یاد یک تیتر افتادم که بعد از بازی اس اس و پاس در روزنامه اي زده بودند در ان بازي نکونام خیلی خوب توپ زد : پاس با مرد نکونام نمیرد هرگز يک کمتر از يک سال بعد از رفتن نکونام پاس مرد! گاهي حرفهايي زده مي شود اما فقط به شوخي اما بعد ميبيني... گريستم تا کمي روحم از اين همه غم شسته شود افسوس که داغ سينه ي من جاوداني بود 
اين شعر را سرودم:
سبز من دیشب پریشبها در آرامش مرد
گفتند که پاس با مرد نکونام نمیرد هرگز
افسوس
پاس بی مرد نکونامِش مرد
لعنت به من اگر شبي خيال فراموشي پاس به سرم زد حتی اگهر بخواهم نمی توانم فراموش کنم آخر من فقط همان را دارم براي اینکه گاهی آرام بگیرم فقط چند تا عکس و خاطره هايي مه الود
می گويند قهرمانان هرگز نمی میرند پاس، قهرمان من هیچ وقت نمی میرد مادامی که هنوز يک پاسی زنده باشه مادامی که عشق ارزش دارشته باشد
پاس تنها يک تيم بزرگ نبود بلكه يه عشق بزگ بود
بعد واگذاري پاس براي مسوبين اين فاجعه اين شعر را زمزمه مز کردم
پاس مرده اي و غمت سنگين
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نبايد داشت
اي گرد دردمند
ز بی دردان
آقای علی آبادی بیشتر شبیه به یک بلتزرعمل کرد تا یه مدیر ورزشي ! همه چیز را نابود کرد و این بود دولت آباد گره نهم
اقای علی ابادی! امانت دار خوبی نبودی به جای اینکه تاریخ بسازی تاریخ را کشتی؟ بهانه ي کوچک من براي لحظه اي شادي کجاست؟ امانتی که از 43 سال پیش دستت بود را چه کردی؟ مگر اين يکي از وسايل شخصيت بود که هديه دادي؟ قهرمان آسیا کجاست؟
همیشه به این فکر می کردم که یه جوري انتقام بگیرم نه براي اينکه مثلا دلم خنک بشود و تلافی کنم براي اینکه انها بفهمند چه می کشم به این جمله فکر کردم الله ذو انتقام این شعر رو گفتم
دیدم شبی دختری که می نالید انگار عزیزی رفته از دست
گفتم چرا اشک نوشی؟ جز اشک تو را شرابی هست؟
گفتا جز این چه نوشم؟ من از شراب اشکم مست
گفتم گمان که غصه ای داری شوری اشک تو از چه است؟
گفتا به قلبم هزار درد است طرفِ سخنت با کدامین است؟
گفتم که پیر می رسی به نظر سن تو می رسد تا شصت؟
گفتا جوانی هنوز نرسید این درد مرا چنین بشکست
گفتم تو را چه دردی است؟ گفتا عزیز ما بار سفر بر بست
آندم که کشتند سبز مرا صد آینه درون قلب من بشکست
گفتا هنوز زنده ام زیرا دانم که خدای عادلی هم هست
پارسال يکي از دوستانم گفت پرسپوليس قهرمان مي شود اما من گفتم مگر از روي جنازه ي پاس رد شوند! پرسپوليس حالا که فاتحانه از روي جنازه ي پاس رد شدي قهرمانيت مبارک!
پاس همیشه در قلبم زنده است و من هنوز خاطره هايي دارم همین هم برايم کافی است
 اين اپ را نوشتم تا در سالروز مرگ يک عشق بزرگ با ساير هواداران عزيز پاس درد خود را شريک باشم در روزهايي که شاد بوديم شادي را تقسيم نکرديم بگذار حالا که غم داريم شريک حسهاي هم باشيم

| یادگاری از مهدیه

کدهای خفن جاوا اسکریپت

JavaScript Codes

">
design : imjava