رو قلب ما نوشته جواد سلطان عشقه
en los corazones había estado escrito: javad es señor de amor
     
  پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۶ (۱۰:۴۱ ق.ظ)
سلام عزیزم

از اونایی که تو اپ قبلی نظر دادن ممنون مرسی که سر زدیسارا ٬ نسیم٬ شقایق ٬ نگار٬ مهرناز٬ سعیده و... رو از همین جا لپشون رو بوس می کنم

دیروز وقتی داشتم از مدرسه بر می گشتم دیدم روزنامه خبر ورزشی عکسشو  بزرگ انداخته که خیلی هم هلو شده بود وسط خیابون نزدیک بود سنکوب کنم روزنامه رو برداشتم مصاحبه ش جالب بود از تو سایت ایران ورزشی مصاحبه و عکسا رو کپی کردم تا تقدیمتون کنم

 

گوشى موبايل ايرانش خاموش است؛ اين مى تواند نشانه پايان حضور ۱۰ روزه اش در تهران باشد. آيا جواد نكونام درتهران است يا پس از استراحتى كوتاه دوباره به آلمان برگشته؟ كافى است تا شماره موبايل اروپايى او را بگيريم. بعد از چند بوق ممتد، با صدايى گرفته جواب مى دهد؛ انگار اين تماس بى موقع، خواب ناز شماره ۶ را پاره كرده است.

خواب بودى آقا جواد؟
< نه، داشتم بلند مى شدم كه موبايل زنگ خورد؛ تازه به آلمان رسيدم و احتياج به استراحت داشتم. با اين پاى لعنتى كه آدم نمى تواند راحت روى صندلى هواپيما لم بدهد و استراحت كند.
اگر خسته اى، بعدا زنگ مى زنيم.
< اتفاقا از لحظه اى كه رسيدم آلمان، احساس غربت داشتم. دلم مى خواست با يك نفر فارسى حرف بزنم كه قسمت شد و شما چند ساعت بعد تماس گرفتيد؛ در خدمت شما هستم.
چرا برگشتى آلمان... مگر قرار نبود كه بروى اسپانيا؟
< يك هفته در آلمان مى مانم و فيزيوتراپى مى كنم. بعد از آن به اسپانيا مى روم تا يكى از بازيهاى اوساسونا در لاليگا را ببينم. دلم براى بازيهاى تيم مان تنگ شده است. ۱۰ روز كنار تيم هستم و داخل باشگاه با پزشكان تيم كار مى كنم تا دوباره به آلمان برگردم و در همان كلينيك مجهز فيزيوتراپى كنم.
دليل خاصى داشت كه به تهران آمدى؟
< آمدم كه آب و هوا عوض كنم و از طرفى دلم براى تهران هم تنگ شده بود.
تهران خوش گذشت؟
<كمى دود خورديم و صداى بوق شنيديم و تا چشم به هم بزنيم تمام شد.
درمانى هم انجام دادى؟
< هر روز طبق برنامه اى كه از آلمان آورده بودم، فيزيوتراپى مى كردم. مشكل اصلى ام در تهران رانندگى بود. دكترهاى آلمانى گفته اند كه رانندگى براى پايت مضر است.
الان چند وقت از جراحى رباط صليبى ات گذشته؟
< دو ماه و دو هفته اگر اشتباه نكنم. پزشكان كه از روند بهبودى راضى هستند. خدا را شكر در آلمان امكانات فوق العاده اى در اختيارم گذاشته اند. به همين دليل زياد در ايران نماندم. برايم سخت بود كه از اين كلينيك به آن كلينيك بروم ولى در اينجا - آلمان - تمام امكانات در يك ساختمان وجود دارد و دردسر ترافيك و جابه جا شدن را ندارم.
كى ان شاءالله جواد نكونام را وسط زمين مى بينيم؟
< عجله اى براى بازگشت به فوتبال ندارم؛ تمام تمركزم را روى مداواى پايم گذاشته ام چون دوست ندارم كه با عجله بازى كردن را شروع كنم و بعد از ۲ ماه برايم مشكلى درست شود و اعصابم خرد شود.
ما فكر مى كرديم كه دلت براى بازى كردن تنگ شده اما انگار خيلى به اين مسأله فكر نمى كنى.
< دلم كه تنگ شده ولى پزشكان آلمانى گفته اند كه فوتبال را فراموش كن؛ فعلا فقط بايد به فكر مداوا و درمان زانويت باشى.
اينكه از ابتداى كار در آلمان بودى و مداواى زانويت را به پزشكان بايرن سپردى، شايعاتى را به وجود آورد. مثلا مى گفتند كه جواد نكونام به احتمال زياد از اوساسونا جدا مى شود و به يك تيم آلمانى مى رود. بحث بايرن و چند تيم ديگر مطرح شد. آيا واقعا از آنها پيشنهاد داشتى يا شلوغ كارى روزنامه ها بود؟
< (مى خندد) راستش را بخواهيد، بعد از جام جهانى با هرتابرلين تمام كرده بودم كه بحث اوساسونا مطرح شد و يك دفعه ترجيح دادم كه به اسپانيا بروم. در تمام اين مدت پيشنهادهايى وجود داشت كه نمى خواهم آنها را مخفى كنم. حتما در جريان هستيد كه گلاسكو رنجرز به صورت رسمى خواهان جذب من بود كه باشگاه اوساسونا موافقت نكرد. شما بهتر از من مى دانيد كه براى فوتباليست ها هميشه پيشنهادهايى وجود دارد؛ از طريق مدير برنامه هايم در جريان چند پيشنهاد قرار گرفتم و دلم با اوساسونا است.

152799.jpg

مى گويند كه احتمالا فصل بعد در يك تيم آلمانى بازى مى كنى.
< احتمالا فصل بعد در اوساسونا بازى مى كنم؛ من به جز امسال، يك فصل ديگر هم با اين تيم قرارداد رسمى دارم. از طرفى ته دل اوساسونا را دوست دارم. يكى از عوامل مهمى كه نمى گذارد به پيشنهادى ديگر فكر كنم، شخص سيگاندا است. مدام به من زنگ مى زند و احوالم را جويا مى شود. معمولا مربيان در چنين شرايطى به سراغ بازيكن جديد مى روند اما سيگاندا هر بار كه زنگ مى زند، تأكيد دارد كه بى صبرانه بازگشت من را انتظار مى كشد و مى گويد كه جواد، جاى تو هنوز خالى است؛ واقعا روحيه ام بالا مى رود.
فكر مى كنى پس از پايان دوران نقاهت، دوباره همان جواد سابق باشى و بتوانى به طور ثابت در ليگ سنگين و سخت اسپانيا بازى كنى؟
<چرا فكر مى كنيد كه نمى توانم؛ مصدوميت سختى برايم به وجود آمده اما فوتبال كه از يادم نرفته است. فوتباليست اگر ۷۰ سال هم سن داشته باشد، فوتبال را از ياد نمى برد و فقط بدنش ديگر قادر به تحرك شديد نيست. فكر مى كنم پس از پايان دوران نقاهت، با يك بدنسازى خوب برمى گردم و دوباره به راحتى بازى مى كنم.
راستى رفقا از ايران جوياى احوالت هستند؟
<رفقا كه هميشه زنگ مى زنند. البته توقعى از كسى ندارم. به هر حال هر كس گرفتارى خاص خودش را دارد و نبايد انتظار بيهوده داشته باشم.
همه در ايران بى صبرانه منتظر بازگشت تو هستند.
<مردم لطف دارند. خودم هم اميدوارم كه بتوانم بازگشت خوبى داشته باشم.

 

152832.jpg

 

 

یه مصاحبه دیگه هم بود البته این جدیدتره ترجیح دادم اینو بزارم

موفق باشین بابای

| یادگاری از مهدیه
                                        ..::پاییز! به خودت ببال::..
  یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶ (۱۰:۲۰ ق.ظ)

سلام جيدلم خوفى؟ (اره خوفم تو خوفى؟)اخه نخبه مگه ميشه تو اين روز كپل بد باشم ؟ امروز اپم ويژه ست چون روزشم ويژه ست امروز سه تا مناسبت داره يكي ش كه خيلي ضايع تاب مي زنه صبا( بچه داداشم) هم مي دونه(اگه كمتر از اون نيستي بگو چه روزيه؟ ) باريكلا فهميدى؟به مامی جونت بگو واست اسپند دود كنه مثه اين كه تونستی روی بچه 2 ساله روكم كنی تو يه قهرمانی!

27 سال پيش نيمه ی پاييز بود كه يه پسر كاكل زری و ناز و چمبه و موشكولومبا(لقب صباس به معنیه موش كوچولوي مامان و بابا)تو ری در يه خانواده ى 3 نفری بدنيا اومد مامان بزرگش اسم اين كوچولو رو جواد گذاشت بعدها جواد كوچولو صاحب 2 تا داداش ديگه شد (محسن و مسعود)عقده ى يه خواهر نق و نقو و كمى مهربون سر دل جواد موند(اصلا واسه چى غصه بخوره!ما كه خواهر داريم به كجا رسيديم!غير از اينكه هر چند وقت يه بار به كمدم شبيخون ميزنه!)

اصليت بابای جواد به گلپايگان مي رسه جالب این که جواد خودش تاحالا گلپايگان نرفته !

واسه اينكه جواد يه سال زودتر بره مدرسه بابا جونش يه كلك رشتى سوار كرد و سه جلد اقا كوچولوش رو16 شهريور گرفت تو دبستان مثه یه پسر خوب درسش رو میخوند تو راهنمایی گاهی شیطون می رفت تو جلدش و درس نمی خوند تو دبیرستان هم که دیگه خودش یه پا شیطون شده بود و بجای درس خوندن دنبال توپ می دویید رشته ش ادبیات بود.بهترین نمره هاش ماله درسای زبان و عربی و متون و نگارش بود(خداییش جواد نخبه ست فقط مثه من هنوز کشف نشده) تجدید هم که قربونش برم مثه نقل و نبات تو درسای فیزیک و شیمی می اورد  البته نباید بهش ایراد گرفت اخه خداییش نظام قدیما خیلی بدبخت بودن مثه حالا کتابا اینقد اسون نبود .بهرمشقتی که بود بلاخره دیپلمش رو گرفت .

از همون بچگیاش اتیش پاره بود حتی یه بار نزدیک بود با دستای خودش,خودش رو جزغاله کنه  و زبونم لال بی جواد بشیم.یه بار چند تا از رفیقای ناباب جواد تو مدرسه نارنجک دستی انداختن(ایول خیلی باحالن)جواد هم مثه بچه نونورا نرفت دوستاشو لو بده واسه همین مدیر نامردش اون رو صدا زد و بهش گفت واسه 2 روز از مدرسه اخراجی.طفلی جواد چقد غصه خورده که 2 روز مدرسه نمی اد.نیس بچه خیلی به درس عشق می ورزه!!!(نمی دونم چرا ناراحت شده اگه به من می گفتم 2 روز اخراجی تا خونه پشتک می زدم!)خداییش نامردیه یکی دیگه نارجک انداخته یقه ی جواد رو گرفتن اصلا جواد از همون دوران طفولیت شانسش کچل بود. یه بار دیگه هم که جواد سر صف با دوستاش داشته شوخی می کرده که مدیرشون جواد رو پشت بلند گو صداش میکنه که یالا بیا بالا سکو و بعدش یه کف گرگی می ره تو صورت جواد بعدش چند تا چک دیگه هم می زنه و بچه مردم رو خونی مالی می کنه (تیکه اخرش رو واستون بستم)

تو دوران بچگی و نوجوونی دوست و رفیق زیاد داشت چون از این دروازه کوچولوا داشته و بچه های محل باهاش رفیق می شدن اما بهترین دوست دوران نوجوونی ش بهرام بود که خیلی پسر گلی بود الان هم باهاش دوسته اما بهرام هنوز کرجه و روابطشون کم شده همیشه با هم سر فوتبال کل مینداختن و دعوا شون می شد فکر شو بکن اگه بهرام قرمز بوده چه دعواهای خونینی بین این دو تا می شده

 جواد که کوچولو بود جعفر مختاری فر بازی می کرد بچه هم همیشه با خودش فکر می کرد هر کی فوتبالسیت بشه اسمش میشه جعفر مختاری فر یعنی اگه جواد کوچولوهم بعدها فوتبالسیت شد بشه بهش می گن جعفر مختاری فر!!!حالا من هی می گم جواد انیشتنه تو بگو نه!اخه تو کدوم بچه سراغ داری که این توهمای فانتزی رو داشته باشه؟!

همیشه تو فکر ماهیگیری و فوتبال بود یه بار یه ماهی گنده میگیره اینقد گنده که چوب جواد رو می شکنه و قلابش رو هم پاره می کنه و مثه بچه لوسا میشینه و های های گریه می کنه انگار پاس رو واگذار کردن!

 

باباى جواد غير از اينكه تو نيروي هواييه کار می کرد مربي تيماى پايه هم بود همين شد كه جواد به طرف فوتبال كشيده شد و جواد با باباش و داداشش ورزشگاه ميرفت و كلي صفا هم می كرد(مونم موخوام!)از همون روزا بود كه جواد خودش رو تو لباس تيم ملی ميديد و ارزوش شد كه فوتباليست بشه

 

ستاره ى فوتبال اسيا تو اسمون پاس متولد شد و از پاس پلی ساخت تا به ارزوهاش برسه جواد از پاس به تيم ملى رسيد 19 سالش بود كه يه شب يكى از رفيقاش بهش ميزنگه كه يالا شيرينى بده!جواد هم از همه جا بی خبر ميگه چرا؟رفيقش ميگه بابا تو تيم ملي دعوت شدی نری تو فاز خسيس بازی كه من شكمم رو صابون زدم! خلاصه نزديك بود بچه از ذوق سنكوب كنه اره ديگه پسر سبز ما بعد عمرى مس سابوندن و يخ حوض شكستن پله هاى ترقی رو يكی يكی كه نه دو تا يكی طى میکنه و تبديل میشه به ركن اصلى تيم ملى...

اولین بار سال 70 به نفت تهران رفت بعد یک سال به نوجونان سایپا وبعد به جوانان راه اهن رفت وبعد شانس بزرگ زندگیش بهش رو کرد و به پاس() رفت زمانی که خداداد() به پاس اومد جواد خیلی چیزا از خداداد جیگر یاد گرفت بعد تمرین ,جواد و خداداد تو زمین می موندن و تمرین شوت زنی می کردن واسه همینه که ما حالا یه شوتزن تمام عیار داریم.

سال 83 با پاس رو دستای کاپیتان خداداد کاپ قهرمانی لیگ برتر رو دید با اومدن دنیزلی حرفه ای, جواد بیشتر از قبل پیشرفت کرد و تا جایی که بعد از رفتن خداداد() ,بازوبند کاپیتانی به جواد رسید سال 84 با تیم ملی به رویای کودکیش جامه عمل پوشوند و به جام جهانی صعود کرد.

تو فصل نقل و انتقالات پیشنهاد خوبی از کایزرس لاترن داشت اما دنیزلی از جواد خواس که نره چون پاس به جواد نیاز داشت و مثه خیلیا به خاطر 4 قرون تیم محبوبش رو ترک نکرد و ارزش پاس رو بیشتر از یورو دونست. 

 جواد تو لیگ قهرمانان با پاس می درخشید و عالی کار می کرد طوری که تو دور اول بهترین گلزن انتخاب شد با اینکه جواد یه هافبک دفاعییه.همه چیز اماده بود بود تا جواد سال طلایی عمرش رو تجربه کنه و شانس کسب توپ طلای اسیا واسش بیشتر شه.اما تقدیر یه بازیه دیگه کرد و برنده ی بازی پاس و العین فقط تقدیربود وقهرمان ما رو تا ابد در حسرت قهرمانی با پاس گذاشت و جواد تلخ ترین شب عمر جواد رقم خورد.

2 یا 3 تا بازی به پایان نیم فصل مونده بود که جواد یه اشتباه ناجور کرد...

جواد بعد از 8 سال پوشیدن پیرهن سبزا عاقبت مسیرش رو عوض کرد و از پاس جدا شد و با یه قرارداد یه ملیون دلاری راهی امارات شد. شاید جواد فکر می کرد بهترین کار رو می کنه چون واقعا خسته شده بود از یه طرف جام باشگاها از یه طرف تیم ملی که تو همه بازیاش شرکت می کرد از یه طرف لیگ برتراما واقعا این بهترین تصمیم نبود...

 جواد تو اخرین بازی ش با پیرهن پاس تو استادیوم ازادی جلوی پرسپولیس از دست مسعود مرادی() کارت زرد و بعد قرمز گرفت و با چشمایی گریون اخرین خاطره شو با پاس تجربه کرد جواد 2 بازی محروم شد و در نتیجه 2 تا بازی حساس رو از دست داد اون سال اگه جواد تو پاس می موند شاید خیلی اتفاقا نمی افتاد شاید جواد تو جام جهانی اینقدر افت نمی کرد شاید یه تیم بهتر به جواد پیشنهاد می داد شاید اون سال که جواد رفت,پاس قهرمانی رو به خاطر 1 امتیاز به اس اس نمی داد و شاید پاس به اسیا می رفت و بعد شاید تو اسیا قهرمان میشد و اون وقت ایا کسی می تونس به قهرمان اسیا چپ نگاه کنه؟اون وقت هیشکی جرئت نداش پاس رو هدیه بده و بعد شاید الان پاس تو لیگ برتر مدعی قهرمانی بود چیه چرا اینجوری نگا می کنی ؟مگه تاحالا ادمی رو که دچار توهم فانتزی شده ندیدی؟ هیش کدوم از این شایدا اتفاق نیوفتاد هیش کدوم...

بعد جام جهانی راهی اسپانیا شد و ارزوی بازی تو لالیگا رو بر اورده کرد تو اولین فصل حضورش در لالیگا تو ترکیب تیم منتخب لالیگا قرار گرفت تو جام ملتهای اسیا بر خلاف سایر لژیونرا درخشید و بعد توپ طلای ایران رو گرفت و در برگشتش به لالیگا...

جواد دوباره به افتخار تازه ای رسیده تو اسیا در لیست ای اف سی برای انتخاب بهترین بازیکن اسیا قرار گرفته که ایشالا به کوریه چشم حسوداش توپ اسیا رو می گیره

قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید پایین اومدیم ماست بود قصه ی ما راست بود

مناسبت اولی رو گفتم اما دو تا یه دیگه...

سال 1307 سهراب جون سپهری حول و حوش ظهر به دنیا می اد که باید یه تبریک جانانه به طرفدارای شعر بگم یه صلوات هم واسه شادی روح سهراب بفرستین.

ایرانیان باستان نیمه ی پاییز رو جشن می گرفتن احتمالا فهمیدن جواد تو این روز بدنیا می اد واسه همینه اما از شوخی بگذریم 

حتما شما هم داستان بردیا و گوماته و به قدرت نشستن داریوش کبیر رو شنیدین وقتی داریوش بردیای دروغین یا گوماته رو از تخت پادشاهیه هخامنشیان به زیر کشید و شهر هگمتانه() رو فتح کرد راز جنایتش به همه اشکار شد مردم ایران اون روز رو یکی از اعیادشون قرار دادن و تا پایان سلسله ی هخامنشیان این روز رو جشن گرفتن...  

نمی دونم این 15 مهر چی داره که همه اتفاقای خوب توش می افته خیلی روز مقدسیه

کلاسایه فوتبالم شروع شده هر جمعه ساعت 8 صبح ,فکرشو بکن کله صبح از خوابم بزنم بیام کلاس فوتبال اما هر که طاووس خواهد جورهندوستان کشد. مثلا می خواستم خیر سرم امسال رو درس بخونم اصلا درس خوندن به من نیومده .

نمی دونم چرا اینقد بلا سر کلاس فوتبال سرم میاد من باز مشتاقم برم مثلا جلسه قبل تو دروازه وایساده بودم مهنوش(یکی از رفقا) یه شوت زد که به تیرک عمودی دروازه خورد منم برگشتم ببینم که توپ کجا رفت, توپ برگشت و تو صورتم خورد البته این چیزی نیست دفعه قبل هم ناناز نامرد یه شوت زد و منم واسه این که توپ نره تو گل شکمم رو سپر کردم و توپ هم رفت تو شکمم فقط چند دقیقه داشتم تو زمین فر می خوردم اگه بازم از بلاهایی که سرم اومده بگم مطمئنم به گریه میوفتی

من همیشه عاشق پاییز بودم و هستم تو دبستان یا راهنمایی که بهمون موضوع انشا قشنگترین فصل سال رو توصیف کنید من همیشه از پاییز می گفتم اما بقیه از بهار جالب اینه که من از بهار خوشم نمی اد فقط 13 روز اول رو دوس دارم که اونم دلیل فنی داره.کی گفته پائیزغم داره؟اتفاقا جشن برگا تو پائیزه به قول اخوان پادشاه فصلها پائیز... بهترین دوستام پائیزین(البته استثنا هم هست)جواد هم که پائیزیه...

من این شعر رو خیلی دوس دارم تقدیم می کنمش به دوستای گل شاعرم

 

پاییز جان ! چه سرد ،‌ چه درد آلود
 چون من تو نیز تنها ماندستی
 ای فصل فصلهای نگارینم
 سرد سکوت خود را بسراییم

پاییزم ای قناری غمگینم...

  

امروز حسابی سرت رو به درد اوردم اما خوب به بزرگی خودت ببخش چون اگه نمی گفتم نمی شد

قربونت بشم که اینقد جیدلی 

تا بعد دیاس 

| یادگاری از مهدیه

کدهای خفن جاوا اسکریپت

JavaScript Codes

">
design : imjava