یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷ (۳:۴۹ ب.ظ)

خوبی؟
مرجان جونم ادم باید به شخصیت طرف نگاه کن نه به اسم... البته اگه شخصیتی باشه

لیدا خانوم شما کی هستی که فکر می کنی جای خدایی و باید بگی فلانی خوبه فلانی بد؟! همون خدا مثه تو حقیر نیست که بیاد به یکی برچسب تائید بزنه به یکی بر چسب رد! تو از همه علاف تری که پا میشی وبلاگ به وبلاگ به موعظه ی ملت! تو فکر کردی کی هستی که که هر چی به دهن کثیفت میاد می گی. تو روزه داری؟ اگه نداری که می دونم لیاقت روزه داری نداشتی اگه هم داری مطمئن باش حتما قبوله!!! روزه ات. از خدا بترس و اون روزی که باید جوابش رو بدی. اون موقع چی داری بگی؟ میگی من دیدم چون 4 لاخ از زیر ابروهاش بر داشته بود گفتم این یارو بده بعد هر چرتی که خواستم بلغور کردم؟ شما لازم نکرده مرد باشی تو سعی کن ادم باشی منم واقعا واسه تو و امثال تو که اگه خدا چشماشون رو بگیره میمیرن, متاسفم من می بخشمت بقیه اش با اوتا کریم...
امشب اوسا با مایورکا بازی داره ایشالا که بازی رو ببرن


23 شهریور:
همه میگن باید کار رو در امارات تموم کرد می گن اگه پاس این بازی رو ببره همه
چی تمومه همه می گن جتی منم می گم! همه چیز خیلی زیباست همه می گن قراره دوباره
بشیم پاس سال1992 همه می گن این بهترین تیم لیگ برتره همه می گن ما بهترینا رو
داریم همه می گن ما قهرمان میشیم این رویاها کمی زوده اما همه می گن!!! یعنی همه دروغ گفتن؟!
چه ارزوهای قشنگی دارم خدایا من چقد خوشبختم! مگه خوشبختی چیه؟ غیر از اینه که
ارزوهات جلوی چشمت رنگ بگیره؟
دقیقه ی 23:
ما جلوییم با گل ارش... عجب گلی زد حال عربا رو گرفته. امروز ارش داره می تر کونه. جواد اون وسط غوغا کرده همه کاره ی تیم ما کاپیتانمونه چقد بازوبند بهش میاد. همه چیز بر وفق مرادمه همه چیز مثه رویاهامه.
دقیقه ی 41:
... یه شوت
بلند تو عمق خط دفاعی... وای محمد چی کار کردی؟؟ انگار اسمون رو سر نصرتی خراب شده
انگار دنیا به اخر رسیده! توپ با سر انگشتای پای راست نصرتی بر خورد کرد مسیر توپ
عوض شد رودباریان هر چی زور زد کم اورد. سر انگشتای پای راست نصرتی همه چیز رو
خراب کرد همین انگشتا پاس رو نابود کرد! اگه 3 امتیاز این بازی رو می گرفتیم تو
بازی برگشت که مساوی شده بودیم ما برنده ی دستگردی بودیم لعنت به سرنوشت...
کی فکرشو می کرد؟ نفرین مجنون به تقدیر!... شاید یه نفرینه یا آه یک نفر ما رو
گرفته
گاهی دلم واسه مجید کامپیوتر تنگ میشه اون هنوز تو خاطرات گنگم ایستاده در
حالیکه از پشت عینکش کاپ قهرمانی لیگ رو بر انداز می کنه هنوز هم برای همه ی پاسیها
سرمربی قهرمانه جاش توی این لحظه خالیه!
این یه غمنامه یا حتی یه خاطره هم
نیست این متن هیچ چیز نیست اخه پاسی نیست تا چیزی باشه این متن تنها توهمات ذهنی
یه عاشقه اخه هنوز خیلی چیزها رو باور نمی کنه هنوز هم گاهی خوابهای اشفته ای می
بینه وقتی از خواب می پره به خودش می گه فقط یه کابوس بود! بعد فکر می کنه از 50
سال قدمت فقط یه کابوس مونده! اون وقته که حتی اسمون هم نمی تونه ارومش کنه مثه
روز اول گریه می کنه داره خفه می شه خدایا کمکش کن
می خوام فراموش کنم اما چی رو؟ وجودم رو؟ مگه من
چیم؟ یه ریکوردر که حالا باید دستم رو بزارم رو
دکمه ی دیلیت و 4 سال از خاطراتم رو پاک کنم! اما
باز هم نمیشه اخه عشق پاس مثه یه حس تو همه ی دقایقم جاریه
من چند سال
عاشقش بودم تو تقویمم پر بود ازروزهای که از دستگردی خاطره دارم می خوام فراموشش
کنم تقویمهای سالهای 83 و 84 و 85 و 86 رو ته کمدم انداختم اون شبی که سالگرد قتل
پاس بود همون شب تقویمها رو جمع کردم اما حالا خط به خط اون تقویمها تو مغزم می
چرخه چه حماقتی! مگه عشق من به پاس فقط چند تکه کاغذ پاره است؟ پاس هنوز تو ذهنم
درست بعد از اخرین بازی لیگ زنده است هنوز تیم محبوبم رو تشویق می کنم هنوز من از
گل چترابگون خوشحالم هنوز دروازه ی طالبلو رو به یاد دارم بازیکنان تیم محبوب من
تو راهرو های ورزشگاه ازادیه دارن می رن به طرف در خروجی ساکاشون روی دوششونه یک
امتیاز هم یک امتیازه اونم تو ازادی بازم نذاشتن استقلال قهرمان بشه اونا هنوز تو
راهرو های استادیومن هنوز بیرون نیومدن هنوز تو خاطراتم اونجان 2 ساله که بیرون
نیومدن اما بلاخره بیرون میان. مگه نه؟؟
23 شهریور بازم تقویمای قدیمی کار
دستم داد اما همین که 22 شهریور شد حس کردم داره یه اتفاقی می افته و افتاد من
دوباره در تاریخ 23 شهریور سال 85 هستم و دوباره زیر بار این همه غم دارم جون میدم
هرجا بودم با تو بودم هر جا رفتم تو رو دیدم همه جااااااا سیاوش قمیشی از کجا
غم منو می دونه؟
می خوام برم حرم با اقا کلی حرف دارم ...
تا بعد...


