
بدو بدو جودا بدووووو
|
چرا قیافتو کج و کوله کردی؟ لبتو چرا داری گاز می گیری؟ خود ازاری داری؟؟؟
|

متولد ماه مهر و رو دست نداره جی جی اگه لنگه شو پیدا کردی من بابت همچین چیزی جایزه نمی دم! برو از همون علی و بهزاد جایزه بگیر!
درود و سلام فراوان به پیشگاه بکس باحال هوادار نکونام
حالت چطوره جیدلم؟ مامی جونت بهت سلام کردن یاد نداده؟ (تو: نه!) باشه من که همه ش دارم تو وبلاگم کارای فرهنگی می کنم اینم روش! یه روز بیا تا اداب معاشرت رو به طور کامل و البته تضمینی (100%) بهت یاد بدم (تو: باشه!)
در ابتدا می خوام میلاد با سعادت یگانه اختر تابناک اسمان نجابت (اوهو اوهو) صداقت (اینو حتما هستم!) و ولایت ( چون قافیه به تنگ اید مهدیه به جفنگ آید!) رو به پیشگاه شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض کنم ان شا ا... که خوشی اخرتون باشه(!!!)
هواخاهان محترم نكونام بياييد در 29 سالگي نكونام براي هر چه زودتر 60 ساله شدن (به دلايل فني!)ايشان به درگاه باري تعالي دعا كنيم باشد كه فرجي شد با تشكر بنياد امور از هوادارن نكونام
28 سال پیش در چنین روزی یه پسر لپ گل گلیه کپلیه گوگولی پا به عرصه ی وجود نهاد حالا به افتخار نی نی 28 ساله بزنننننن کفوووووو
امروز تا ته این اپ با تولد ستاره ی فوتبال ایران کاپیتان پاس باشید و مطمئن باشید کلی با هم حال می کنیم
اول می خوام واستون چایی چایی بخوونم البته اهنگهای درخواستی رو هم می خوونم البته بجز مهستی! هر چی بگید
قد بلند گیسو کمند دوماد بندر جوادی جواد عشق تو تو قلب عاشقای بندر جوادی جواد
جوادی عمر دوباره ی من جوادی جواد بی نشونم نکن ای ستاره ی من جوادی جواد
عقبیاااااااااااااااااا
حالا دست دست دست
گور بابا اقدسسسس
جواد باید برقصه از هوادارا نترسه
(بعد یک ساعت)
حالا دست دست دست دوماد مرخص(از اینجای مجلس رو دیگه جواد رو می پیچونیم اخه مجلس زنونه است!)
من الان در حد بادکنک توپم (چرا نباشم؟)
اگه به مغزهای گران قدرتون کمی فشار بیارید اپ ویژه ی تولد جوادی رو یادتون می اد پارسال زندگینامه ی جواد خان رو از زبان خودم نقل کردم و شما ها هم کلی حال کردید اما امسال نشستم به سلولهای گرامی خاکستری فشار اوردم و کلی گلوکز سوزوندم اما متاسفانه به این نتیجه رسیدم که گویا سلولهای خاکستری نشریف بردن هالی دی ! چون به مغز مبارک هیچ ایده ای نمی رسید تا اینکه...
تا اینکه پریشب از شبکه ی خراسان برنامه ی 94 (همون نوده خودمونه البته با احتساب وقتهای اضافی!) یک مصاحبه ی لیو و وری وری هات پخش شد حدث زدم که هیچ کدومتون این مصاحبه رو ندیده باشین منم که وصف مهربونیهام عالم گیره و شهره شده واستون تایپیدمش
م: اول با هموطنان عزیز سلام داشته باشید
ج:خوب من خدمت همه ی هموطنان عزیز سلام عرض می کنم امیدوارم هر کجا هستن خوب و خوش و خرم باشن
م: طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق.
ج: باشه!
م: می خوایم اول در مورد معمای تولدت حرف بزنیم
ج: معما؟ متوجه نمی شم
م: بزار روشنت کنم(الان یه لامپ 200 ولت تو مغز جواد روشن شد! خاموشش کن تا بابا برقی ندیده!) من خودم شخصا در جاهای مختلف روزهای مختلفی برای تولدتون خووندم! 10 شهریور 11 شهریور 16 شهریور 17 شهریور 6 مهر 15 مهر 16 مهر و حتی 6 اذز! اون هم در سایت و مجله های معتبر! حالا نظرت چیه؟
ج: (می خندد) من عاشق معما های سختم! بزارید حلش کنم! کاغز و قلم لطفا!!
پس از یک ساعت تامل...
ج: من متولد 16 مهرم!
م: الان چند ساله شدی؟
ج: 8 سالم تموم شد
م: 8 سال؟؟! ما شنیدیم 28 سال
ج: خوب از 20 فاکنور گرفتم!
م: ریاضی ت هم که خیلی خوبه
ج:منو اینطوری نیبین من بحری از معلوماتم!
م: درسته می گن نکونام صغر سن داره؟
ج: خوب نه این کذب محضه. توطئه ی عوامل ضد انقلابیه. می دونید که من بچه ی انقلابم!
م: بر منکرش لعنت!
ج:فقط پدرم یکماه شناسنامه رو کوچیک گرفت که زود تر برم مدرسه
م: یعنی پدرت از عوامل ضد انقلابیه؟
ج: نخیر اقا.اصلا اون یه ماه کجا رو گرفته؟ بعدشم من تو همین فوتبال کسی رو می شناسم که با نادر شاه دهلی رو فتح کرده, مشقای محمد قاجار رو نمی نوشته , رضا شاه رو تو گور کرده و دسبوس محمود شاه صغیر از دودمان بلدزر (احمدی نژاد رو میگه) رو هم کرده اما فقط 28 سال داره!
م:کی؟ اسمش رو باید تو رکوردای گینس ثبت کرد
ج: خودم!(به این می گن گمراه کردن افکار عمومی!)
م:تو اون یک ماه چه همه اتفاق افتاده!
ج: خوب زمان مثه برق می گذره
م:اقای نکونام شما خیلی ارزشمندی هااا
ج:شما لطف دارین مرسی چطور مگه؟
م:اخه دیگه الان جزو میراث ملی محسوب میشید
ج: با تمام اینها سر مربی تیم ملی قدمتشون به عصر ژوراسیک بر می گرده ! ایشون از افتخارات ایران هستش!
م: خوب به عنوان اولین سوال می خوام در مورد سفر قبلی تون به مشهد توضیحاتی بفرمئید
ج: پس از اون موقع داشتی تست هوش می گرفتی؟ تا حالا که20 تا سوال کردی!
م:مسیر بحث رو عوض می کنی؟!
ج: (به صورت زیر پوستی حرص می خوره!) سفر بسیار پر باری بودش هوای مشهد خیلی سنگین هستش ادم خوابش می بره(بهونه ی ادم تنبل هم اینه دیگه ) منم تا تونستم کمبود خواب ام رو جبران کردم. ان شا ا... که خدا خودش زیارت ما رو قبول کنه. (بچه رفته تخت هتل رو جای ضریح زیارت کرده! گویا خودش رو هم به تخت دخیل بسته! انگار حاجت هم داده تو هم امتحان کن!) ان شا ا... که باز هم قسمت بشه تا برای خواب اِ اِ بخشید برای زیارت به مشهد بیام!
م: از مشهد چه سوغاتی با خودت بردی؟
ج: (ابتدا سرخ و سفید و سبز میشه بعد می گه:) مهم سوغات روحانی هستش که من تونستم بار توشه ام رو سنگین تر کنم و کوله باری از مهر و صفا و صمیمیت و سبدها عشق رو برای خونواده ام به ارمغان ببرم ( وای ی ی ی خداییش اسمت برازنده ته! چرا این همه ولخرجی؟ یه ذره اقتصادی فکر کن!)
م: وضعیت تیم ملی چطوره؟
ج: خوب تیم ما اولش... خوب نبودش... اما بعدش... بهتر شدش...(اها اینجاست که می فهمیم نکو تو دبیرستان غیر شیطونی درس هم خوونده. تو این جمله, ارایه ی سجع مشهوده!) شکر خدا اقای دایی سرمربی توانایی هستش که تونستش به تیم ملی کمک کنه(در اینجا هم رسما از ارایه ی پاچه خواری استفاده کرده) من خودم ارادت خاصی به اقای دایی دارم ( ارادتت رو تو المان نشون دادی بسه!) ما تو عربستان نشون دادیم که چه تیم قدرتمندی داریم. شما مشاهده کردید که حضور مدافعان ما از یک ردیف درخت مسمر ثمر تر بودند ( نه بابا اونقدا هم که خوب نبودن!)
م:سفر خونه ی خدا چطور بود؟
ج:توفیقی بودش که تو ماه رمضان نصیبم شدش واقعا لحظات پر شوری بودش(واج آرایی حرف ش)
م:اونجا چه دعایی کردی؟
ج: اول از همه عاقبت بخیری همه ی جوونا(شیطون بلا! تو هم اره؟!) و بعدش صعود به جام جهانی 2010(اره جون مهدیه! فقط همین؟)
م: وضعیتت تو اسپانیا هم که گویا خیلی عالیه
ج: هنوز زوده بگیم عالی.خوب کلمه ی بهتریه. وقتی که وقتش شد بهتون می گم تا بفهمید بهترین نکو کیه. اون موقع می تونید بگید عالی (دعای همه ی هوادارات هم همینه)
م: می گن نکونام خیلی اعتماد نفسش بالاست
ج: شایعه ست من فقط با شناختی که از خودم دارم اینا رو می گم (ماشالاه به این همه روحیه و اعتماد بنفس)
م: شما فکر می کنید شبیه چه میوه ای هستید؟
ج: (با خنده) سیب! (بابا سیب گرونه لااقل می گفتی پیاز که وصع ما هم برسه)
م: پس شیرینی؟
ج:نه من هنوز نرسیده ام! ترشم!(می ترسم تا تو برسی سر درخت کپک بزنی!)
م: اسپانیا خوش می گذره؟
ج: بله مردم اسپانیا(تو بخوون دخترای اسپانیایی) خیلی مهمون نواز و مهربون هستند از وقتی هم که مسعود اومده سور و سات خنده جور شده
م: اون وقت کار ایی اقا مسعود بیشتره یا دلقک؟
ج: چطور مگه؟
م: اخه یه جوری حرف می زنید که روم به دیوار دور از جون اقا مسعود, اوساسونا اسباب بازی استخدام کرده واسه شما!!(گفتم اگه اینو تایپ کنم هوادارای شجاعی سر به طغیان بر می دارن اما دیدم اونا با جنبه تر از این حرفان)
ج: (می خنده) نه بابا تا شما ها هستید من سوژه ی خنده کم نمی ارم!
م:شما مجرد هستید؟
ج: بله اگه خدا توفیق بده و مامان بزاره!
م: انگار بد نمی گذره؟
ج: چرا بد بگذره؟ جا داره اینجا از تمام (بببببووووووققققق) تهرونی و اسپانیایی تشکر کنم
م:شما قصد ازدواج ندارید؟
ج: خوب اگه شما خواهری مادری سراغ دارید معرفی کنید!
م:....(سانسور)
ج:...(سانسور)
م:...(سانسور)
برنامه قطع شد
یک ساعت بعد...
م: نظرت در مورد ازدواج فامیلی چیه؟
ج: خوب نظر مامانم که مساعده! (نه تو رو خدا بچه تون کج و کوله میشه) اما اگه یه خانوم با شخصیت قد بلند سفید و چادری تو فامیل باشه خوب با اجازه ی هوادارا ببببببببببببببببببعله(شو لو لو لو)
م:کسی رو در نظر داری؟
ج: کی؟ من؟ نه بابا اینا همش شایعه ست! من نمی دونم این شایعه ها از کجا میادش(از ولنجک!!!)
م: شایعاتی در مورد روابط پنهانی شما با دختر ملکه ی اسپانیا شنیده شده میشه توضیحی بفرمائید
:::دی دی ری دی ری دی دی:::
حالگیری ضرغامی(تو بخوون پیامهای بازرگانی!)
این قسمت نکیر و منکر قسمت هزار و شونصد و چهل و شیش
دیرینگ دیرینگ (زنگ تلفن)
تلاش (نوه ی کوشا جان!) : علو! ... بله... پدر بزرگ کوشا جان! پشتیبانت...
زحمتکش ( نتیجه ی کوشا جان) : پدربزرگ کوشا جان پشتیبان چی کار می کنه؟
خود کوشا جان : برای قبولی در ازمون اخرتم به کانون مراجعه کردم!
زحمتکش : حالا فایده ای هم داره؟
کوشا جان : می بینی که! اگه قسمت نشد برم دانشگاه لااقل ازمون نکیر و منکر رو پاس می کنم می رم بهشت!
زحمتکش : شماره اش چی بود؟
یاد داشت کنید : 882 بقیه شو بدو...
کانون اصلاح و تربیت اِ اِ ببخشید کانون فرهنگی اموزش ( pencil چی!)
خالی بند اولی: امرسان ما مثه یه تیکه از قطب شمال می مونه!
خالی بند دومی: این که چیزی نیست تو امرسان ما ماموت هم رویت شده!
خالی بند دومی: تو امرسان ما میوه ها از خوشحالی می رقصن!
خالی بند دومی: این که چیزی نیست تو امرسان ما ژله ها بندری می رن!
ناگهان امرسان به صدا در امد!
-بابا کم خالی ببندین
اولی: امرسان ما! دومی: نخوره تو دهنتاااا! نخیرم امرسان ما!
دی ری دی دی ری ری
ج:خوب ایشون چند بار به من اظهار علاقه کردن در مورد روابطمون این شایعه ها رو هم خودش پراکنده کرده که بیام بگیرمش اما من به ایشون علاقه ای ندارم ( دختر ملکه ی اسپانیا: لیاقتت همون ...!)
م: از خوونواده ت بگو
ج:4 تا داداشیم در صدر لیست جواد خان, اقا مهدی, داداشیم(محسن شیرین رو میگه!) و تحفه ی اخری هم مسعود!(البته با پوزش از ستی جان)
م:کدومشون رو بیشتر دوس داری؟
ج: خودم رو!
م: نه تو داداشات
ج: خوب غیر داداشیم که الهی من قربونش بشم همه رو یه اندازه دوس دارم البته غیر مسعود که سنگ تیپاخورده ی رنجور فامیله!
م: بزرگترین افتخار کودکیت چیه؟
ج: غیر از رکورد شکنی پرتاب سرعتی گربه! تو جریان اون عملیات انتهاری که خودمم جانباز شدم تونستم تمام جهاز مامانم رو به خاکستر بشونم!(احسنت! حقا که نام بلند اسکندر رو به شایستگی زنده کردی)
م: اونوقت شما نسبتی با اسکندر مقدونی ندارید؟
ج: نه فقط شباهت ظاهریه! من از همین تریبون اعلام می کنم که هیچ نسبتی با این اقا ندارم منو وارد وسائل سیاسی نکنید!
م:اهل موسیقی هم هستید؟
ج: خوب من و مسعود داداشم از چند تا گروه متال پیشنهاد داشتیم اما دیدیم نون و اب فوتبال بهتره بیخیال شدیم
م: ازسینما چی؟
ج: اتفاقا واسه فیلم حضرت یوسف (ع) نقش یوسف پیامبر رو به من پیشنهاد کردن اما خوب مشغله زیاد بودش رد دادم!(خداییش جوادی از یوسف تو فیلم خوشگلتره زنخدان هم که داره دیگه چی می خوان؟) از کارتون فوتبالیستها هم پیشتهاد داشتم چون داشتم تو کارتون تام و جری بازی می کردم رد دادم(بچه ها او موش موشی جواده خودمونه!)
م: از چه چیزی لذت می بری؟
ج: من بیشتر با صدای طبیعت حال می کنم
م: صدای بارون؟ از این جور چیزا؟
ج: اره تقریبا یا نوای ملکوتی کلام خودم(حالا یه دهن مهستی بخوون برامون!)
م: اگه فوتبالیست نمی شدی چه کاره میشدی؟
ج: شاید شاعر می شدم
م: اِ باریکلا پس طبع شعر هم داری؟ حالا یکی از شعرا تو بخوون ببینم
ج: جوادا! نامرد نکونام نه انست که خود ببوید یوسف گم گشته باز باران با ترانه
م: به به! حالا معنیش رو میشه بگید
ج: خوب یه جورایی به روز مادر مربوطه کتاب شعرم هم الان زیر چاپه
م: مثه این شعر بالاییه مربوط به روز مادره؟
ج: نه این یکی در مورد روز پدره!
م: احسنت تو ترشی نخوری یه چیزی میشی اخرش هااا
ج: شدم. جواد نکونام کم کسیه؟
م: بله درسته تا حالا شده عاشق دختر بشی؟
ج: می خوای حرف بزنی رک تر بشم؟(بیتی از اهنگ اینجا تهرونه اثز استاد لشکری!)
م: نخیر اقا! شوخیت گرفته؟ یا داری مسیر بحث رو مخدوش می کنی؟
ج: بی جنبه! چرا می زنی؟ خوب راستش اره!
م:جدا؟ طرف کی هستش؟ کجا دیدیش؟
ج: زیبا ترین معصوم ترین با شخصیت ترین ادمی که تو عمرم دیدم! هفته ی پیش تو ماشینم نشسته بود.
م: جالب شد
ج: اره از تو اینه ی ماشین دیدمش که با چشمای معصومش عاشقانه منو نیگا می کرد!
م: خوب حالا بگو ببینم اسمش چیه؟
ج: جواد!
م: جواد؟؟؟
ج: خوب اره خودم رو تو اینه ی ماشین دیدم یه دل نه صد دل, دل باختم!(می زنه زیر خنده!)
م: حالا منو اسکول می کنی؟ دارم واست!
ج: این چه فرمایشیه قربان!
م: تا حالا سر کسی رو شیره مالیدی؟
ج: اون سالها که در کسوت شیطون فعالیت داشتم این کار رو می کردم اما حالا دیگه نه!(اره مرگ مهدیه!) اون کارا ماله دوران جاهلیت بود!
م: می گن نکونام خیلی شره! درسته؟
ج: نه بابا! به چشمای معصوم من نیگا کن اصلا به من شر بودن میادش؟(درسته! از تومعصوم تر مهدیه ست)
م: می گن خیلی به اوسکول کردن ملت علاقه داری درسته؟
ج: (میخنده) ای بابا به این زودی رسوای عالم شدم؟! من که کاری نکردم شماها اینقد گیر می دین اصلا من بدون حضور وکیلم حرف نمی زنم!
م: چقد اهل دروغی؟
ج: اصلا اهلش نیستم!! (اره خوب نکونام جزو اون دسته ادماست که اگه دروغ هم نگه اما راستش رو هم نمی گه!)
م: اگه بهت بگن می خوان یه جا تبعیدت کنن و خودت می تونی انتخاب کنی کجا تبعید شی کجا رو انتخاب می می کنی؟
ج: خوب خونمون
م: خونتون؟
ج: پس کجا؟ حونشون؟
م: نه غیر خونتون!
ج: (جوادی دوباره به صورت زیر پوستی حرص می خوره!)خوب من بگم اتاق تمساحها شما خیالت راحت میشه؟ از اول مصاحبه می خوای منو سر به نیست کنی اول که گیر دادی به ازدواج من, بعدش می خواستی خواهرتو به من بندازی , حالا هم که داری من رو می فرستی اتاق تمساحها!
م: این چه فرمایشیه؟ تمساحها موجودات به این دوست داشتنیی . دلت میاد؟ برو تو اتاق تمساحها مشکلت رو باهاشون مسالمت امیز حل کن!
ج: باشه من رفتم! مصاحبت با تمساحها بهتر از مصاحبه کردن با شماست!
بعد نکو وسط برنامه رفت! بعد این مصاحبه هنوز کسی نکونام رو در هیچ مجمع عمومی ندیده بعضی بر این عقیده اند که هنوز داره با تمساحها رایزنی می کنه!
در همین هنگام بود که از خواب خوش بیدار شدم(عجب خواب توپی بود!)
(این مصاحبه حاصل تراوشات دهنی و توهمات مهدیه است و فاقد هر گونه اصالت است. استفاده از مطلب با ذکر منبع بلا مانع می باشد!)
در اخر هم از اقای نکونام که همیشه به هواداراشون لطف داشتن و از شوخی های هواداراش که بی منظور هستش ناراحت نمی شن تشکر ویژه دارم و ارزو می کنم 29 سالگی شون توام با تمام ارزوهای قلبیشون باشه
من و شما هم که می دونیم جوادی خان چه جور ادمیه پس این مصاحبه ی خیالی هیچ چیز رو تغییر نمی ده...
خوب وارد فاز بعدی جشن میشیم
در این فاز یه مسابقه داریم با جوایز استنایی :
یک دستگاه ویلا در سواحل زیبای خط 8 چالوس با امکانات کامل
چند دستگاه بی ام و در رنگ بندی و مدلهای مختلف
یک دستگاه منزل مسکونی در ولنجک
و صدها قلم جایزه ی نفیس
حالا پرسش مسابقه:
دلایل عدم ازدواج نکونام کدام گزینه ی زیر است؟
بوزینه ی 1: قحطی زدگی دختر در کوچه ی محل سکونت و فامیل!!
گزینه ی 6: جواد دختر عزرائیل رو می خواد واسه همین صبر می کنه تا باباش بیاد با هم صحبت کنن!
گزینه ی جوان: نداشتن وسع مالی برای پرداخت هزینه های زن و بچه
گزینه ی جیم: صلوات بفرست دعوا رو ختم کن!
گزینه ی یکی مونده به اخر: داشتن عقل سلیم و بودن عیب!!!
گزینه ی اخر: سنگ انداختن دستهای پشت پرده جلوی پای کفتر عاشقی مثل جواد!
شما باید عدد گزینه ی مورد نظرتون رو به هر شماره ای که حال کردید اس ام اس کنید (البته به جای استفاده از واژه ی سخیف اس ام اس بخوون پیام کوچولو) یک قرن دیگه در مزرعه ی اخرت قرعه کشی روبا حضور جواد نکونام انجام خواهیم داد
در این مسابقه برنده شدن ملاک نیستش مهم اخلاق ورزشیه! پس شرط ادمیت رو رعایت کن و به خودم پیام کوچولو نده!
هوادارای تیم اوساسونا برای نکو و مسعود در استانه ی سفر به ایران اومدن با کلی نضرع و گریه زاری و التماس درخواست مسئولان اوسا رو راضی کردن براشون یه گود بای پارتی گرفتن (از این اسپانیاییا یاد بگیر واقعا جای بسی شرمساری داره تو چرا واسه جوادی هلو پارتی نمی گیری!) و خلاصه اینکه حسابی خودشون رو چای شیرین کردن فقط خدا کنه جوادی دیابت نگیره! دوباره جو گیر بشه نصف مبلغ قراردادش رو بیاد واسه هوادارای اسپانیاییش ابنبات چوبی بخره!(کی حرف از خوردنی زد؟؟ منم می خووووام!)
گویا تو این مهمونی ۵ هزار نفر شرکت کردن (از اونجا که 70 در صد جمعیت پامپلونی خانوم هستش با یه ضرب و تقسیم میشه فهمید که چیزی بالغ بر ۳ هزار و ۵۰۰ نفر خانوم تو این مهمونی بودن!) و 10 هزار نفر هم در نظر سنجی سایت واسه جواد و مسعود ارزوی موفقیت کردن
امیدوارم روز زیبای 16 مهرتون پر از مهر باشه و صمیمانه ترین تبریکها رو به شما که در سه سال حیات این وبلاگ تنها نذاشتین به مناسبت ۱۶ مهر خدمتتون عرض می کنم خیلی دوستون دارم
این شعر هم اختتامیه ی اپ امروز
در ابتدای جاده ی پاییزم بود دوباره رویاهای غم خیز تو... و باز دوباره خود فریبی های من ... پاییز زیباست و تو نیز زیبایی... و این کافی ست برای قلب بهانه جوی من تا دوباره رویاهای محالش را ارزو کند(قاصدک)
پاییزتون زیبا خدانگهدار