شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶ (۳:۵۲ ب.ظ)
خوبی؟ من چی؟ نه بابا مگه میشه خوب بود همین قد بگم که هنوز زنده ام دیروزتو تله تکس خوندم که ارش برهانی گفته تو روز تولدم به سایپا گل می رنم منم یاد یه چیزی افتادم یادم افتاد که بازی پاس و العین دور رفت تو روز بود که با تولد ارش همزمان بود و من به ستاره(دوستم) می گفتم که اگه ارش گل بزنه خیلی باحال میشه وقتی هم رفتم سراغه تقویم سال ۸۴ دیدم که تو روز ۲۳ شهریور زدم پاس -العین دیشب حتی حوصله ی افطار کردن هم نداشتم چه برسه به اینکه بیام اپ کنم ساعت ۷ و۴۵ دقیقه ی دیشب پاس رو اشتباه نصرتی تو دقیقه ی ۴۱ گل خورد ارش هم تو دقیقه ی ۲۳ گل زد یادش بخیر! ۲ ساله پیش دبیر ادبیاتمون گفت یه خاطره بنویسین منم چون تازه یه ماه از حذف پاس تو اسیا نگذشته بود اینو نوشتم می خوام بفهمین چی کشیدم:
خدایا سپاس از همه کار تو بچرخد جهام دور پرگار تو
قرار شد برای تماشای بازی پاس و العین به خانه دوستم ستاره بروم تا بازی را با هم تماشا کنیم من و ستاره تابستان را با هم گذرانده بودیم با هم کتابخانه می رفتیم و باهم سر کلاس فوتسال حاظر می شدیم و در خاطره های تلخ و شیرین هم شریک بودیم.
روز بازی فرا رسید و من سر ساعت معین با یک بسته چیپس به خانه ی ستاره رفتم چند لحظه بعد بازی شروع شد من مطمئن بودم که می بریم البته نیازی به برد نبود حت اگر ۰-۰ مساوی می شد ٬ صعود می کردیم اما افسوس که روزگار نقش دیگری برای این غروب پاییزی طرح کرده بود...
وای چه گلهای زیبایی که از بوی صدها رز خوشبو تر بود من از بوی گلها دامنم از دست برفت و شادمانه دست می زدم چه لحظه های با شکوهی که حتی تصورش مرا به اسمان هفتم می برد برهانی دو گل را به زیبایی هر چه تمام تر زد گویی بر فراز ابرها گام بر می داشتم زمین سبز و اسمان سبز تر از ان بود برای من همه چیز سبز بود شادمان و سر مست ستاره را در اغوش کشیدم و با دیدگان مرطوبم پیروزی را دیدم که در چچند قدمی من می رقصید عجب گلی بود با روی پا دقیق و محکم البته گل اولی ارش هم تماشایه بود با زیرکی هر چه تمام تر توپ را از زیر دستان دروازه بان عبور داد و لبهای شادمان توپ را به صورت تورغمگین دروازه دوختهنور خوشحالی بعد از گل ارش را به یاد دارم به طرف تماشاگران رفت پشت به انها کرد ژست گرفت و با انگشتان شستش پشت پیراهنش را که نوشته بود A.Borhani را نشان دادو بعد در اغوش هم تیمی هایش به شادی پرداخت
ارش از سمت چپ زمین حمله می کرد که در یکی از همین حملات روی تکل بازیکن العینی مصدوم شد و بعد تعویض...
فشار سختی بر دروازه ی ما می امد و نتیجه ان شد که نباید می شد العین یک گل زد خیلی ناراحت نشدم چون ما هنوز جلو بودیم
پاسی ها دوباره حمله را شروع کردند و از یک حمله با ضربه ی سر تمام کننده ی ترائوره به گل رسیدند دوباره خندیدم و احساس کردم چه خدای خوبی دارم !
العینیها بابا یک ضربه ی ایستگاهی و خیلی عجیب تونستند دروازه ی حسن رودی را باز کنند
العین از روز یک ضربه ی ایستگاهی گل دیگری را وارد دروازه ی ما کرد غم را با تمام حواس پنج گانه ام حس کردم از خدا خواستم که به بچه ها نیرویی تازه بدهد ۲ دقیقه برایم کافی بود تا بشکنم فقط دو دقیقه به همین سادگی کاخ امال و ارزوهایم در برابر دیدگانم ویران شدو ار خرمن خوشرنگ شادی تنها خاکستر غم بر جا ماندتازه معنی شادی را درک می کردم که این چنین بی رحمانه برگ روزگار برگشت عربها انقدر خوشحال شده بودند که با بال در اوردن فاصله ای نداشتند صورت همگی شان از شادی سرخ شده بود ماتم زده به شیشه ی سرد تلوزیون می نگریستم و منتظر معجزه بودم لحظات پر اضطرابی بود این عربها هم که مدام زمین می افتادند و حرص مرا که قبلا نصرتی در اورده بود(با دادن یک پنالتی خیلی مفت) بیشتر در می اوردند هیچ وقت نصرتی را نمی بخشم اما هنور چون یک پاسی بود دوستش دارم به حرمت پیراهن سبزی که می پوشد

ثانیه ها از پی هم می امدند و می رفتند و بعد دقیقه ها بود که زمان را به جلو می بردند سوت پایان زده شد از هیچ جا صدا نمی امد نمی توانم تکان بخورم خشک شده ام ٬باور نمی کنم به این سادگی همه چیز تمام شود؟جواد روی زمین افتاده بود مثل من که از پا افتادم از دور می دیدم که همه با صدای سوت به صورت رو چمن افتاده بودم صورتهاشان را نمی دیدم اما حدث می زدم گریه می کنند سردار اجرلو هم می گریست همه می گریند توی گوشم صدای شادی پاسی ها بعد از گل می پیچید خدایا بگو حقیقت ندارد

نتیجه بازی ۳-۳ در مجموع گل زده ۴-۴ و با حساب قانون گل زده در خانه ی حریف ۵-۷ العین فاتح میدان غمزده ی دستگردی شد پاسی ها روی زمین ولو شده بودند و گریه می کردند درکشان می کردم
در ان لحظات بود که صدایی از دل تاریکی شب به گوش رسید صدایی شبیه شکستن٬ شکستن قلب ۱۵ هزار هوادار و قلب غم دیده ی من حتی نمی توانستم گریه کنم تازه دو٬ سه روز بعد به عمق فاجعه پی بردم
در ان هفته انقدر دپرس بودم که حوصله هیچ چیز را نداشتم و هر گاه یاد ان شب منحوس می افتم کاری برای دل شکسته ام نمی کنم جز گریه...
این شعر رو چند وقت پیش وقتی خیلی دلم گرفت نوشتم
این منم که نشسته در جانم غم
این منم
منم که غمگینم
این منم همان که یادش رفت
زندگی هنوز جاری است
این منم که در یادش
جز ۲ یاد پر غم چیزی نیست
این منم همان که حتی از
این ستارگان رنجید
این منم همان که چندی بعد
از دلش گذشت
و لای گریه های خود بخشید
این منم
همان که دنیا را
بعد این شکست نفرین کرد
این منم
همان که شبهنگام
زیر لب به ناله می خواند:
«جز ۲ پاره عکس و پوستری
از تو قهرمان چه ماند؟
رفته ای و لیک در یادی
قهرمان نمی شه بر گردی؟»
این همان کسی ست که می داند
رفته است و بار دیگری نمی اید
این همان کسی ست که می گوید:
«ای خدا دوباره می اید»
این منم
نشسته در دشتی از لاله
مو پریشان سر به شانه های باد
بر سرش نگین مغروری
سر به جیب غم دارد
او چو من چه غمگین است
این ستاره دیگر چه کم دارد؟
این منم که نالان است
با تمام قوتش گریان است
زیر لب بریده می گوید:
«ای خدا تو می دانی
ای خدا تو اگاهی
از غم نبود محبوبم
ای خدا
تو یادت هست؟
ان شبی که پاسم رفت
ان شبی که اشک نوشیدم
وای امان ز ان شامی
بی خبر به راه دیگر رفت
من نشسته در دشت مهتابی
ناله کردم که باز اید
ناله کردم
خدا خدا
او چرا رهایم کرد؟
با سبویی از احسای با بغل بغل امید پیروزی
قهرمان چگونه پس رفتی؟
ایزدم صدای من بشنو
این منم همان که این گونه ست
این چنین که می دانی
یک سوال بی پاسخ
جان و قلب من درد
با تو گفتگو دارم
از تو می پرسم:
ای خدا خدای زیبایی
پس چه شد که زیبا رفت
او ز قلب عاشقم رنجید ؟
ای خدا دوباره می اید؟
ای خدا خدای زیبایی
این منم همان که می گرید
از خدا نمی خواهد
جز دوباره دیدارش...
شرمنده سرتون رو درد اوردم اما حالا احساس بهتری دارم سبک شدم
خواهرم نامزد کرده اما من از نامزدش بدم می اد بیچاره هیچ هیزم تری هم به من نفرخته فقط مشکلش اینه که تولدش ۱۱ خرداد روزی که پاس رو بصورت رسمی واگذار کردن ازش بدم می اد این گناه بزرگیه باید تاوان بده
این خبر توپ رو بخونین من که وقتی فهمیدم حتی نمی تونستم باور کنم
بعد مدتها یه خبر خوب شنیدم
جواد نکونام و سید صالحی تو لیست ای اف سی برای انتخاب بهترین بازیکن اسیا
همیشه موفق باشین بابای
